امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره
محمدطاهامحمدطاها، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

امیر علی من

اولین سجده امیر علی

پسر من هر موقع من یا باباش نماز می خونیم میاد شیطونی می کنه .امروز بهش گفتم امیر علی الله اکبر کن . پیشونیشو روی مهر گذاشت و سجده کرد النته نتونستم از حرکتش عکس بگیرم .
22 اسفند 1389

اولین سفر شمال

مامان جون دیروز ساعت ۴:۵۰ صبح داشتم لباسات رو تنت می کردم که بیدار شدی . با تعجب به من نگاه می کردی که دارم چی کار می کنم. لباساتو پوشیدم آژانس دم در منتظر بود راه افتادیم تو همچنان با بهت و حیرت همه جا را نگاه می کردی. خلاصه تو جاده چالوس بودیم که از خواب بیدار شدی و یه کم بیرون را نگاه کردی فکر کنم حالت بد شده بود یه کم گریه کردی من تو بغلم برات لالایی خوندم تا خوابیدی خلاصه رسیدیم به نوشهر رفتیم صبحانه کله پاچه خوردیم ای شکمو همچین می خوردی که انگار خیلی دوست داشتی . به بابات گفتم از خونه دور شدیم همه چیز آزاده دیگه چون به خاطر حساسیتت ما همه چیز به تو نمی دهیم . خلاصه ۱۰ دقیقه بعد رسیدیم سر پروژه مامان. تو با بابات رفتید کنار ساحل من هم د...
14 اسفند 1389

کار های جدید امیر علی

امیر علی دیروز یعنی ۱۱/۱۲/۸۹ سه قدم راه رفت و افتاد . تازه کمک مامانشم می کنه برام اتاق را جارو دسی می کشه . الهی قربون اون دستای کوچوت بشم که الان خوابیدی پسر عزیزم.راستی یه خورده شیطونی هاش شروع شده مثلا چون علاقه خاصی به تلفن داره میز تلفن را بین ۲ تا مبل عقب تر گذاشتیم که دستش نرسه دیشب از بین دو تا مبل رفت داخل از اونجا تلفن را برداشت عکس گرفتم می ذارم.
12 اسفند 1389

غذاخوردن امیرعلی

 پسرم همیشه عادت داره خوراکی که دستشه را نگه می داره و اونی که دست منه را می خوره امشب هم سر سفره شام برای امیر علی برنج و ماست بود و من و بابائی کوکو داشتیم. امیر علی غذای خودش را نمی خورد و یه ذره یه ذره از لقمه من با دندونای کوچیکش گاز می گرفت تا اینکه یه دفعه کل لقمه را گرفت و برد دهنش . ازش عکس گرفتم که تو وبلاگش بذارم ولی عکسش خراب شد. رم دوربینم بعضی موقع ها قاطی می کنه. اشکال نداره مامان جون یه دونه خوبشو می خریم . باشه
9 اسفند 1389

بازی کردن امیر علی با ....

دیشب باباحاجی و مامانی وهمه خاله ها و دائی ها مهمان ما بودند . امیرعلی ۲ تا پسرخاله و ۳ تا  دختر دائی و ۲ پسر دایی دارد. بین بچه ها آنقدر قشنگ بازی می کنه همه شون یه ماشین می گیرند دستشون و روی زمین هول می دهند امیر علی هم همین کار را می کنه ولی سرعتش به سرعت اونا نمی رسه مثلا اونا یه مسیری را می رند و بر می گردند و امیر علی هنوز نصف مسیر رفته . در کل نگاه کردن بازیشون خیلی جالبه .
6 اسفند 1389

خودکار به دست گرفتن امیر علی من

سلام پسر گلم ببخشید دیروز وقت نکردم برات خاطره ای بنویسم ولی دیروز برای اولین بار خودکار مامان را برداشته بودی و دفترم را خط خطی می کردی . هنوز نفهمیدم دست راستی یا چپ دستی ولی خودکار را با دست راستت برداشته بودی.
4 اسفند 1389

دندون پنجم امیرعلی

سلام به قشنگ ترین و پاک ترین عشق دنیای من پسر گلم امروز داشتی برای مامان جونی می خندیدی که متوجه شدم یه مروارید به مروارید های دهانت اضافه شده خیلی خوشحال شدم انقدر که هزار تا ماچت کردم. آخه مامانی می گه تو دندون درآوردن به مامانت رفتی دیر درآوردی اما تندتند در میاری.
2 اسفند 1389
1